از سوی بسیج دانش آموزی هرسین با خانواده دانش آموز شهید علی نعمتی این شهرستان دیدار شد.

در راستای کنگره امیران، سرداران، فرماندهان و 9800 شهید استان کرمانشاه با خانواده شهید دانش آموز علی نعمتی گفتگویی صورت گرفته که در ادامه  آمده است.

علی نعمتی در آذر ماه سال 1347 در روستای زرگران از توابع دلفان در یک خانواده ی کشاورز به دنیا آمد در همان کودکی مادرش را از دست می دهد. پس از طی کردن دوران کودکی وارد دبستان شده و بعد از پایان دوره ی دبستان برای ادامه تحصیل عازم شهرستان هرسین می شود و در مدرسه راهنمایی طالقانی ثبت نام می کند. در مدت تحصیلش در منزل عمویش اقامت دارد. وی پس از  پایان سال دوم راهنمایی بخاطر اینکه کمک خرج خانواده اش باشد عازم تهران می شود. اما  با شروع جنگ تحمیلی به فرمان امام (ره) برای دفاع از خاک و دینش به شهر خود بازگشت و به جبهه نبرد حق علیه باطل شتافت.   

 

خانواده علی نعمتی از خصوصیات اخلاقی فرزندشان گفتند: علی بسیار دلسوز و مهربان و صبور بود. هیچ گاه به پدرش بی احترامی نمی کرد و به او محبت بسیار می نمود.

ایشان فردی مومن و مقید به اسلام ناب محمدی بود همیشه و در همه حال با وضو بود و بسیار به قرآن خواندن علاقه داشت، هموراه رساله ای که داشت را مطالعه می کرد . به ورزش کشتی علاقه ی خاصی داشت و می گفت : ورزش کشتی انسان را متواضع و پهلوان بار می آورد. 

                                                                                                                                                    

خاطراتی از دانش آموز شهید

زن برادر شهید می گوید: من هیچگاه او را بدون وضو نمی دیدم و همیشه اوقات فراغتش  را با خواندن قرآن سپری می کرد وقتی که پیکر شهید نصرت الله احمدی و نوروز بابایی ( از شهدای هرسین) را آوردند، بسیار افسوس می خورد و می گفت : خوشا به حال آنها ای کاش من به جای آنها شهید می شدم.

مدتی از این ماجرا نگذشته بود که عزم جبهه کرد، به من گفت : برایم مقداری کلوچه ی محلی درست کن تا برای همرزمانم ببرم.  لحظه خداحافظی اش را هیچ وقت فراموش نمی کنم، رفت و آن دیدار آخر او با خانواده بود .                                                                                   

 

خواهر شهید نعمتیهم از آخرین روزهای زندگی شهید تعریف می کند: بعد از چهل روز از جبهه آمد با خود یک کلام الله مجید آورده بود . من برایش جلدی درست کردم . در همان زمان بود که به من گفت : من شهید می شوم به او گفتم : چطور؟

گفت: خواب دیدم، خواب مادر را، او مرا با خود به یک باغ پر گل و زیبا و سرسبز برد، به من الهام شده که شهید می شوم . 

من هم ناراحت شدم گفتم : دلت می آید ما را  تنها بگذاری؛ ولی او عشق به شهادت داشت و آرزوی وصال یار.

خواهر شهید ادامه داد:  او رفت و کتاب قرآنش برای ما به یادگار ماند .      

و سرانجام علی نعمتی در تاریخ بیست و چهارم خرداد سال 63 در منطقه چنگوله  از توابع مهران در عملیات والفجر5 به آرزویش یعنی شهادت می رسد .   

پیکر این شهید بزرگوار طی مراسمی در دلفان و در روستای زرگران به خاک سپرده شد.




 نوشته شده در  چهارشنبه 93/1/13ساعت  10:0 صبح